توهم بدبینی عامل منکر به اسلام

موضوع استفتاء زیر لااقل گریبانگیر خودم بوده است. اینکه گاهی یک بدحجاب، یکی که موسیقی حرام گذاشته، یکی که مرتکب حرام خدا می شود را با این استدلال که نکند حرکت من سبب شود نسبت به اسلام و مذهبی ها  و بچه ریشو ها تصویر بدی در ذهنش به وجود آید، امر به معروف و نهی از منکر نکردیم. عجب وسوسه هایی دارد شیطان.

ارزش رساله خواندن بهتر برایم جا افتاد.

 

س 1062: گاهى در اثناى امر به معروف و نهى از منکر مواردى پيش مى‏آيد که شخص گناهگار بر اثر عدم آگاهى از واجبات و احکام اسلامى، با نهى از منکر، نسبت به اسلام بدبين مى‏شود، و اگر هم او را به حال خود رها کنيم، زمينه فساد و ارتکاب گناه توسط ديگران را فراهم مى‏کند، تکليف ما در اين موارد چيست؟

ج: امر به معروف و نهى از منکر با رعايت شرايط آن يک تکليف شرعى عمومى براى حفظ احکام اسلام و سلامت جامعه است، و مجرّد توهم اينکه موجب بدبينى فاعل منکر يا بعضى از مردم نسبت به اسلام مى‏گردد، باعث نمى‏شود که اين وظيفه بسيار مهم ترک شود.


پ.ن: از مصلی امام تا مصلی تهران ، این مطلب قدیمی هم بی ربط نیست.

دفع خطر احتمالی

توی تاکسی بودم. به ضبط ماشین نگاه کردم، دیدم اول اسم آهنگ و بعدش اسم یکی از خواننده های خانم نوشته شد. همون موقع به راننده گفتم «میشه لطفا رادیو رو روشن کنید». راننده هم روشن کرد.


پ.ن: همسران و همسفران

امر به معروف ونهی از منکر در اهواز

متن زیر، برگرفته از وبلاگ یک طلبه می باشد.


سه راه خرمشهر سوار تاکسی شدم. اوایل مسیر صدای ضبط ماشین کم بود. اما اندکی بعد که آقای راننده ولوم را بالا برد، موزیک تند و چهچه آن خواننده زن امانم را برید و به راننده گفتم که صدایش را ببندد.

 

راننده نگاهی در آینه کرد و پرسید: حزب اللهی هستی؟

 

جواب دادم: از قیافه ام متوجه نشدی؟!

 

سری تکان داد و گفت: البته من هم حزب اللهی هستم و حزب شیطان نیستم. خلاف سنگینم ترانه گوش دادن هست. البته شما درست میگی. کار من اشتباه هست.

 

و بعد هم شروع کرد به تعریف خاطرات گذشته اش و پیاده روی از اهواز تا تهران برای دستبوسی امام خمینی (ره) ...


بد حجابان بی حیا، بدحجابان باحیا

مطلب تذکر پسران دانشجو به دختران بی حیا برگرفته از سایت جنبش دانشجویی حیا بر روی وبلاگ گذاشته شد. در بخش نظرات این مطلب، انتقادهایی به عنوان انتخابی وارد شده است. جدای از توضیحات داده شده چند نکته بیان می گردد.

الف) اینکه بخواهیم بر روی بدحجابان عنوان بی حیایی را اطلاق کنیم، امری کاملا نادرست است. صرف بدحجابی و باحجابی نمی تواند بیانگر بی حیایی و باحیایی باشد. برای ذهنیت پبدا کردن نسبت به این ادعا، مطلب درجه و شدت امر به معروف به نکته خوبی اشاره کرده است. تناسب میان «درجه و شدت در امر به معروف» و «علم شخص خاطی»، از اساسی ترین مسائل انجام این واجب است. خاطره عقاید را منتقل کردن ضرورت این موضوع را از زبان شخصی که مورد نهی از منکر واقع شده نشان می دهد. تنها یک نمونه از اهمیت فهم این موضوع، در برنامه ریزی فرهنگی برای حل معضل بدحجابی است. در عدم متفاوت دانستن علت بدحجابی بدحجابان است که علی رغم سرمایه زیاد در برنامه ریزی، نتیجه مطلوبی به دست نمی آید. چراکه حل مشکل بی حیایی، متفاوت با رفع بدحجابی است.

در برخورد با بدحجابان، پیش می آید دسته ای که نوعی حیا و عفت درونی را دارند، نماز، روزه، حفظ حرمت عزاداری، حبّ به اهل بیت و انجام واجبات و ترک محرمات را پذیرفته اند، اما به سبب مسائلی چون غفلت، فرهنگ خانواده، عرف شهر و جامعه و از این دست موارد، دچار نوعی بی توجهی و رفتار نادرست گشته اند. راهکار حل آن هم در جایگاه ما، تذکر و امر به معروف ونهی از منکر و در جایگاه های دیگر، کارهای دیگر. ولی نمی توان آنها را بی حیا دانست و با این نگاه و پیش فرض با آنها رفتار کرد.

ب) اما عنوان «تذکر پسران دانشجو به دختران بی حیا» مدعی این نیست که ما به هرکه تذکر می دهیم بی حیا است. دوستان توجه کرده باشند - مشخصاً در باب حجاب- گرچه بیرون بودن یک نخ مو و برداشتن کامل روسری هر دو امری حرام هستند، ولی کاملاً می توان فهمید که یک تیپ از افراد جامعه گویی «خط شکن» ترویج بی حیایی هستند. افرادی که واقعاً انسان تعجب می کند اینها چطور جرات می کنند در مملکت اسلامی اینطور ظاهر شوند. یا نوع لباس پوشیدن عده ای، ترکیب رنگ پوشش بعضی، و رفتار و برخورد برخی افراد- چه مرد و چه زن و چه باحجاب و چه بدحجاب - با جنس نامحرم و افراد جامعه، این شائبه را ایجاد می کند که حکماً این جماعت، «مبلغ» بی حیایی در جامعه شده اند و حقیقتا آنها را می توان بی حیا خطاب کرد.

فلذا احساس می شود این استفتاء از استاد جاودان، شاید، معطوف به این دسته از بدحجابان جامعه باشد نه همه آنها.

مدل خواهش و تقاضا و تضرّع نيست!

قسمتی از متن زیر را یکی از دوستان پیشنهاد دادند. حیفمان آمد کامل بحثش را نگذاریم.

يك نكته را هم مى‏خواهم يادآورى كنم و آن نظام امر به معروف و نهى از منكر است. امر به معروف و نهى از منكر واجب حتمى همه است؛ فقط من و شما به عنوان مسئولان كشور وظيفه‏مان در باب امر به معروف و نهى از منكر سنگين‏تر است.

بايد از شيوه‏ها و وسايلِ مناسب استفاده كنيم؛ اما آحاد مردم هم وظيفه دارند. با چهار تا مقاله در فلان روزنامه، واجب امر به معروف نه از وجوب مى‏افتد، نه ارزش تأثيرگذاريش ساقط مى‏شود. قوام و رشد و كمال و صلاح، وابسته‏ى به امر به معروف و نهى از منكر است. اين‏هاست كه نظام را هميشه جوان نگه مى‏دارد. حال كه نظام ما بيست و يك‏ساله و جوان است و در مقايسه‏ى با نظام فرتوت هفتاد و چندساله‏ى پير كمونيستى در شوروى به طور طبيعى هم جوان است؛ اما اگر صد سال هم بر چنين نظامى بگذرد، چنانچه امر به معروف باشد و شما وظيفه‏ى خودتان بدانيد كه اگر منكرى را در هر شخصى ديديد، او را از اين منكر نهى كنيد، آنگاه اين نظام اسلامى، هميشه تروتازه و باطراوت طراوت و شاداب مى‏ماند.

طرف امر به معروف و نهى از منكر فقط طبقه‏ى عامه‏ى مردم نيستند؛ حتى اگر در سطوح بالا هم هستند، شما بايد به او امر كنيد؛ نه اينكه از او خواهش كنيد؛ بايد بگوييد: آقا! نكن؛ اين كار يا اين حرف درست نيست. امر و نهى بايد با حالت استعلاء باشد. البته اين استعلاء معنايش اين نيست كه آمران حتماً بايد بالاتر از مأموران، و ناهيان بالاتر از منهيان باشند؛ نه، روح و مدل امر به معروف، مدل امر و نهى است؛ مدل خواهش و تقاضا و تضرّع نيست. نمى‏شود گفت كه خواهش مى‏كنم شما اين اشتباه را نكنيد؛ نه، بايد گفت آقا! اين اشتباه را نكن؛ چرا اشتباه مى‏كنى؟ طرف، هركسى هست بنده كه طلبه‏ى حقيرى هستم از بنده مهم‏تر هم باشد، او هم مخاطب امر به معروف و نهى از منكر قرار مى‏گيرد.

دیدار مقام معظم رهبری با مسئولین 19/4/79


پ.ن: قدم زدن در کوچه پس کوچه های انقلاب اسلامی

تذکر پسران دانشجو به دختران بی حیا

متن زیر، برگرفته از سایت جنبش دانشجویی حیا می باشد.


سوال: سلام علیکم. آیا پسران دانشجو اجازه دارند به دخترانی که با لباس و حجاب نامناسب به دانشگاه می آیند تذکر لسانی بدهند؟ یا این وظیفه مختص هم کلاسی ها خانم ماست و ما فقط بایستی به پسران تذکر بدهیم؟

 


حجت الاسلام و المسلمین جاودان فرمودند:

سلام علیکم و رحمة الله

حتماً البته و اگر اینکار باب بشود و رسم بشود دیگر کسی با حجاب بد به دانشگاه نمی آید. این مسئله لازم و واجب است بر هر مسلمان . شما شروع کنید و فقط دقت کنید خودتان به گناه نیفتید و بعد بکوشید رفیق پیدا کنید و تعدادتان زیاد بشود. اگر اینطور بشود ممکن است دانشگاه را از این مشکل پاک کنید.

انتظار بی مورد

متن زیر، دریافتی است.

1-چندی پیش به داروخانه رفته بودم و خانم فروشنده دارو ظاهرش مناسب نبود. موقع گرفتن دارو با ترس و لرز گفتم: «حاج خانم امکان هست روسری تون رو جلوتر بکشید». گفت: «چی؟ مردی یه بار دیگه تکرار کن...»

2-هفته پیش به بانک ملی رفته بودم. منتظر بودم تا نوبتم بشه که دیدم خانمی وارد شد. پوشش جالب نبود. گفتم شاید عجله کرده و این شکلی شده. چند دقیقه ای صبر کردم تا شاید پس از استقرار اصلاحی رخ دهد. نتیجه تغییری نکرد. این بار هم با ترس و لرز رفتم جلو. خیلی ذلیلانه گفتم:« اگه امکانش هست حجابتون را درست کنید». با توهین شروع به جار و جنجال کرد که تو نگاه نکن.

3-پریشب از حرم حضرت شاه عبدالعظیم حسنی برمیگشتم. تو اتوبوس یکی موبایلش رو درآورد و با صدای بلند آهنگ پخش کرد. تو این فکر بودم که برم تذکر بدم که یکدفعه راننده صداش بلند شد که این صدا چیه، خاموشش کن. طرف درجا خاموش کرد و چیزی نگفت.

چند نکته:

-          به نظرم حفظ اقتدار در امر به معروف ونهی از منکر بسیار لازم است، چرا که کسی که خطا می کند باید در ضعف باشد.

-          هیچ وقت و دوباره هیچ وقت انتظار نباید داشت کسی که امر به معروف ونهی از منکر می شود فردا از تو تعریف و تمجید کند. چراکه خواه یا ناخواه به نحوی به طرف بر میخورد. طبیعی است که همیشه در رسانه ها از بدیهای آمران به معروف و ناهیان از منکر سخن به میان میاید.

-          در امر به معروف ونهی از منکر اصل اساسی احساس دلسوزی است که این دلسوزی طبیعتاً برای فرد و نتیجه آن برای جامعه و مکتب است. این دلسوزی سبب می شود که سخنی که از دل خیزد بر دل هم بنشیند.


پ.ن: شماره اول ماهنامه داستان مننشر شد.

غیبت

متن زیر، دریافتی است.


مطلبی که مینویسم بزرگترین نهی از منکری است که در طول عمرم شدم، حتی بدون اینکه نهی کننده این اثر عمیق را بر من بداند.

موضوع آن غیبت است، بنده فردی نبودم که اهل غیبت باشم، ابداً! داستان را بخوانید:

 

شبی وقتی از ماجرایی بسیار ناراحت بودم، و شاکی شاکی از خونه به بهانه ای زدم بیرون اس ام اسی دادم، متنش را به خاطر ندارم، ولی چون هر دو از موضوع باخبر بودیم فهمیده بود دلخوری را!

تلفن زد، گفتم توی ماشینم، گفت بزن کنار، گفت نماز میخواندم، استخاره کردم که زنگ بزنم یا نه، خیلی خوب اومد، الان هم بدون اینکه کسی بویی ببره دارم باهات صحبت میکنم، 

گفت و گفت و من هم که به شدت عصبانی بودم فقط گوش دادم، البته به جای خود هم دفاع میکردم ولی بنایم بر گوش دادن بود، او در واقع در مجادله ای نماینده یک طرف دعوا بود و من نماینده طرف دیگر.

هرچند او منصفتر بود و در واقع حامی هردو طرف بود.

من از طرف دوم بسیار عصبانی بودم و رفتار و گفتار و عقیده شان را ظلم محض میدیدم، و سعی میکردم این موضوع را با مثالهایی توضیح بدم

موضوع بسیار ریشه دار بود و اون شب یک نقطه اوج محسوب میشد که دیگه تحملش از حد توانم خارج شده بود، 

بین حرفهاش چند جمله خیلی جدی بهم گفت که هیچ وقت نفهمیدم چرا اینطور زیر و روم کرد؛

گفت «خودت بگو این رفتار شما مسلمونیه؟«

زنگ این جمله هرگز از یادم نمیره،

ارتباط من و او همیشه خوب بوده، جز مهربانی به هم نکردیم، و بسیار یکدیگر را دوست داریم،

این چند جمله برای من که هم ادعا و هم تمایل زیادی به دینداری دارم بسیار سنگین بود....

طوری که بعد از قطع کردن گوشی نمیتونستم جلوی گریه کردنم را بگیرم،

 

اتفاقی که افتاده بود این بود که فهمیده بودم نقش خودم را در ماجرایی که همیشه فکر میکردم دیگران به بدترین شکل ها درش مقصرند، من حتی با گوش دادن و حتی با در دل تایید کردن غیبت ها، دامن زده بودم به ماجرا.

اون هم نه غیبت هایی که راحت بشه فهمید غیبتند، نه.... خیلی باید دقیق میبودم تامیفهمیدم. بعلاوه اینکه جو ناخواسته غیبت هایی را برایم حلال جلوه داده بود.

 

از اون شب به بعد، همین که احساس کنم حرفی را میزنم یا میشنوم که شاید در ذهن کسی کمی زمینه منفی ایجاد کند نسبت به فرد مورد صحبت، احساس میکنم دارم کثیفترین و خداناپسندانه ترین کارها را انجام میدم.

یک بار وقتی میخواستم به کسی بگم حرفش غیبته به «گناهان کبیره» مراجعه کردم دیدم واقعاً خیلی چیزها و کارها شامل غیبت میشه و ما ساده از کنارش میگذریم.

از اون به بعد دیگه ساده به همکلاسی هاییم که به اساتید میخندند، نمیخندم،

دیگه نمیذارم بحث به نقاط ضعف آدمها بکشه، 

دیگه نشده کسی به نظرم سیاه محض بیاد، اصلاً دیدگاهم به طرز عجیبی اصلاح شده. میگم اصلاح شده چون تاییدش را در روایات هم دیده ام.

 

کسی چه میدونه، همون یک استخاره اون شب چقدر من را نجات داد....

و خدایی که دلهای ما آدمها در دست اوست.


پ.ن: سوگواره ای برای یک دوست

سه تار

متن زیر، دریافتی است.


هم دانشگاهیم بود و من احترام خاصی براش قائل بودم.

البته خیلی با هم تفاوت عقیدتی داشتیم با این وجود به نظرم شخصیت خیلی محترمی می اومد.

یه روز کارت عضویت بانک نوار و سی دی دانشگاه رو ازم خواست.

منم دادم.

وقتی برگشت معلوم بود یه حرفی تو گلوش مونده.

سی دی قبلی ای که از بانک دریافت شده بود سی دی آموزش سه تار بود؛ خودم گرفته بودمش برای اینکه وقتایی که کلاس سه تار نمی رم با آموزشای سی دی بتونم کارم رو قوی کنم .

یه خرده مکث کرد و بعد پرسید: سه تار می زنی؟


گفتم آره .

گفت ازت بعیده.

گفتم وا! مگه چیه.

گفت حرومه.

خنده ام گرفت . یه بحث مختصری کردیم که نه اون من رو قانع کرد نه من اونو.

ولی قاطعیتش سر اینکه گفت "حرومه" خیلی رو دلم سنگینی می کرد.

همون ترم یه تحقیق داشتیم که یه جورایی ربطش دادم به بحث موسیقی و موضوع تحقیقم شد همین قضیه.
راستش نرسیدم به اینکه حرومه؛ خصوصا که سه تار جزو آلات موسیقیه که به سهولت میشه باهاش موسیقی هایی زد که به هیچ وجه مصداق غنا محسوب نشن ولی رسیدم به اینکه لهوه ؛ بیهوده و بی فایده.

ترم پنجم دانشگاه بودم که این اتفاق افتاد یعنی حدودا بیست سالم بود.

الان بیست و هفت سالمه.

زنگ اینکه گفت حرومه هنوز تو گوشمه.

الان هفت ساله دست به سه تارم نزدم مگه واسه گرفتن خاک و خل روش :)


پ.ن: حافظ هفت

تلنگر پدرم

متن زیر، دریافتی است.


عید امسال نمیدونم چِم شده بود . هرچی سال پیش بافته بودم رو پنبه کردم.

انگار ایندفعه جنبه توی جمع بودن رو نداشتم. با اینکه توی جوونای فامیل از همه وضعیت پوشش و برخوردم بهتر بود ولی قلبم میگفت که داری اشتباه میکنی . نسبت به کارام یه حس بدی داشتم .

بابام همیشه روی من یه حساب دیگه ای باز میکرد و اینو همیشه توی رفتارش میشد فهمید .توی این سفر هم همش چشمم به بابام بود که ببینم عکس العمل اون چیه .(تقریبا عکس المعل بابام برام یه مرزه که دوست ندارم اونو رد کنم .) هر چی توی حرفای بابام دقیق میشدم ، هیچ اثری از سرزنش نمیدیدم . حتی رفتارشم مخالف کارام نبود . این منو گستاخ تر میکرد و باعث میشد به کارام ادامه بدم . با پسرا شوخی میکردم ، برای خندوندن جمع چرت و پرت میگفتم و ممکن بود اون وسط کسی هم از دستم ناراحت بشه ، روی پوششم اونقدر که باید حساس نبودم و ....و بابام همچنان در ظاهر موافق کارام بود ولی هنوز حس عذاب وجدان با من بود .

از مسافرت که برگشتیم هنوز هم مهمونی ها ادامه داشت و من همچنان به رفتار خودم ادامه میدادم .

تا اینکه یه شب سر شام یه بحثی پیش اومد و من در مورد غذا یه حرف غیر منطقی زدم(از روی شوخی البته ) که بابام برخلاف همیشه که حرفام رو به شوخی میگرفت و خودشم همراهم میشد ایندفعه دیگه کاملا جدی گفت:

"... تو یه چیزیت میشه ها . چند وقتیه روبه راه نیستی . حواست جمع هست؟!"

و دیگه ادامه نداد و بحث رو عوض کرد .

فکر کنم بابام هم نمیدونست ارزش این حرف به ظاهر سادش انقدر بود که منو به خودم آوود .شاید فکر میکرد اگه بهم تذکر بده من ناراحت شم و بهم بربخوره ولی واقعیت اینه که خیلی دوست داشتم زودتر از اینا این حرف روبهم میزد یا حداقل با یه اخم بهمون میفهموند که دارم اشتباه میکنم .

من از اون روز بیشتر مراقب رفتارم هستم . خیلی بیشتر .


خدایا کمکون کن هرلحظه به تو نزدیکتر بشیم ، با انجام اون کارایی که تو دوست داری نه اونچیزی که نفسمون میخواد


پ.ن: کشیده های نوروزی!

تذکر در اردوگاه لواسانات وزارت دفاع

متن زیر، برگرفته از سایت جنبش دانشجویی حیا می باشد.


ما از طرف تشکل دانشجویی مان 4 روز اردو تشکیلاتی رفته بودیم در اردو گاهی  در لواسانات

از قضا ما 5 شنبه رسیدم یعنی روز پر ترافیک اونجا.

صدای رادیو محله بلند بود و نامناسب( با توجه به اینکه اردوگاه ماله ساصد صنایع دفاع بود) ناراحت بودیم و به خودمون حق دادیم که تذکر دهیم .

گفتیم چه کار بکنیم ؟ چه کار نکنیم؟ که این کارو کردیم:

یه گروه سه نفره ابتدا حدود ده دقیقه با ریس کل اردوگاه صحبت کردن آخرش گفت که اگه قطع کنیم مردم به ما اعتراض میکنند که مگه اینجا قبرستونه ؟ آهنگ بزارید. خلاصه حریف نشدیم . برگشتیم داخل اتاقمون و تصمیم گرفتیم در گروهای دو نفره ، انقدر افراد جدید برای تذکر بفرستیم که احساس کنه همه با آهنگش مشکل دارند . بعد با دو تا از رفقا صحبت شد و اعلام آمادگی کردند اونها هم بعد 10 دقیقه صحبت برگشتند و صدا قطع شد. و اصلا به گروه سوم و چهارم هم نکشید…

2- یه شب دیگه از اردو هم چند خانواده مجلس دف و کف کنار باغچه راه انداخته بودند البته همراه با برادری که با رقص اش به جمع شور و حال خاصی داده بود. یه عده از دوستا رفتن برای تذکر ، گوش ندادند و رفقای ما هم شروع کردند به فیلم گرفتن اونا هم تا هندی کم را دیدند کپ کرده و سریع جمع کردند البته حدود دو ساعت بعد مجددا شروع شد ایندفعه دو نفر دیگه رفتن کاملا محترمانه تذکر دادن که : شبه و سروصدای شما ما رو اذیت می کنه لطفا تمومش کنید که ایندفعه اونا هم با مسالمت تمام سرو صداشونو قطع کردند.


پ.ن:فرصت شود انشاءالله معرفی در مورد دوستان جنبش دانشجویی حیا خواهیم داشت.

پ.ن:هنوز قسمت امر به معروف و نهی از منکر شدنم ، خیلی مطلب دریافتی نداشته است. این بخش را تقویت کنید.

تمسک راحت طلبان به آیه 105سوره مائده

متن زیر، تفسیر آیه ۱۰۵سوره مائده از تفسیر نمونه  است.


"يايها الذين آمنوا عليكم انفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم الى الله مرجعكم جميعا فينبئكم بما كنتم تعملون"

بعضی چنین پنداشته اند که میان این آیه و دستور امر به معروف ونهی از منکر که از دستورهای قاطع و مسلم اسلامی است نوعی تضاد وجود دارد.زیرا این آیه می گوید که اگر شما مواظب حال خویشتن باشید انحراف دیگران اثری در وضع شما نمی گذارد.

بعضی از راحت طلبان نیز هنگامی که سخن از فریضه بزرگ امر به معروف ونهی از منکر به میان می آید، برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت به این آیه می چسبند و معنی آن را تحریف می کنند. در حالی که با کمی دقت میتوان دریافت که تضادی میان این دو دستور نیست؛ زیرا اولاً که این آیه میگوید که حساب هرکس جداست و گمراهی دیگران مانند نیاکان و غیر نیاکان لطمه ای به هدایت افراد هدایت یافته نمی زند. حتی اگر برادر هم باشند یا پدر و فرزند. بنابراین شما از آنها پیروی نکنید و خود را نجات دهید.

 ثانیا این آیه اشاره به موقعی می کند که امر به معروف ونهی از منکر کارگر نمی شود یا شرایط تاثیر آن جمع نیست. گاهی برخی افراد در چنین مواقعی ناراحت می شوند که تکلیبف ما در این حالت چیست. قرآن به آنها پاسخ می دهد که برای شما هیچ جای نگرانی وجود ندارد، زیرا وظیفه خود را انجام داده اید و آنها نپذیرفته اند یا زمینه پذیرش در آنها وجود نداشته و بنابراین زیانی از این ناحیه به شما نخواهد رسید.

 در روایتی نقل شده که از پیامبر(ص)درباره ی این آیه سوال کردند ایشان فرمود:" امر به معروف ونهی از منکر کنید. اما هنگامی که دیدید مردم دنیا را مقدم داشته وبخل وهوای نفس برآدم ها حکومت می کند و هر کس تنها رای خود را می پسندد (و گوشش بدهکار سخن دیگری نیست)، به خویشتن بپردازید و عوام را رها کنید".

 در هرحال شک نیست که امر به معروف ونهی از منکر از مهمترین ارکان اسلام است که به هیچ وجه نمی توان شانه از زیر بار مسئولیت آن خالی کرد. تنها هنگامی این دو وظیفه ساقط می شود که امیدی به تاثیر آن نباشد و شرایط  لازم فراهم نگردد.

تفسیر نمونه،ج۵،ص۱۰۹


پ.ن: از برادر محترم، آقای احسان میرزاآقایی که در مدت غیبت بنده زحمت وبلاگ را کشیدند، تشکر میکنم.

پ.ن: یک بار دیدن قلاده های طلا کم است!

نمونه ای از امر به معروف بدون فعل آمرانه ( غیر مستقیم )

 

مردی است به نام شقرانی (از یاران امام صادق علیه السلام) حضرت اطلاع پیدا کرد او گاهی مرتکب کار حرام می شود. روزی به او فرمود:

( ای شقرانی، همانا کار نیکو هر کسی انجام دهد نیکو است و از تو نیکوتر است به خاطر منزلتی که در نزد ما داری و کار قبیح از هرکس صادر شود زشت است و از تو زشت تر) . همین چند جمله کوتاه که حضرت به کنایه فرمود باعث شد که شقرانی برای همیشه آن گناه را ترک کند .

 سفینه البحار، ج 4، ص 467

 

شدت عمل در کلام امام خمینی (ره)

با تبریک سال نو به تمامی دوستان

 لازم دیدم توضیحاتی در مورد مطلبی با عنوان <چکیده ی تجربه >مطرح کنم که برای بعضی دوستان سوال شده که آیا باید امر به معروف آمرانه باشد یا نه . اگر کسی بگوید که کلا باید با ملایمت و دوستی برخورد کرد و اصلا به مرحله ی بالاتر که غیظ و امر و نهی جدی است وارد نشد ( البته در حدی که ولی فقیه اجازه داده ) قطعا اشتباه است . واضح است که اگر مثلا دو نفر ( جنس مخالف ) در ملا عام مشغول ابراز محبت خاص ! به یکدیگرند ( که متاسفانه به دلیل عدم امر به معروف رواج هم ژیدا کرده ) برخورد اولیه ی بدون هیچ گونه تلخی و جدیت اثر کار ما را از بین می برد و دیگر به جای امر به معروف باید بگوییم <مسامحه> . تشخیص نحوهی برخورد اولیه به عهدهی مکلف است که در ابتدا از کدام مرحله شروع کند . ولی همیشه باید اصل الاسیر فالایسر ( که مضمون آن اینست که اگر مرحله پایین تر و تندی کمتر کفایت می کند عدول از آن جایز نیست رعایت شود ). 

به این فتوای زیر به شدت دقت کنید:

 امام خمینی (ره) :

  «اگر احتمال دهد که با موعظه و ارشاد و گفتار نرم مقصود حاصل می شود همان واجب است و تعدّی از آن جایز نیست.» (تحریرالوسیله، ج 1، ص 454)

 نمونه هایی دیگر

( سزاوار است که آمر به معروف و ناهی از منکر در امر و نهی و مراتب انکارش مانند پزشک معالج مهربان و پدر باشفقت که مراعات مصلحت مرتکب را می نماید باشد و انکارش لطف و رحمت برای او خصوصاً و برای امت عموماً باشد و قصدش را فقط برای خدای متعال و رضایت او قرار دهد و این کارش را از آلودگیهای هواهای نفسانی و اظهار بزرگی خالص نماید ... ) <تحریرالوسیله، ج 1، ص 458>

  (باید همه بیدار شویم همه توجه کنیم هم اصلاح کنیم خودمان را که خدای نخواسته تخلّف نکنیم و هم توجه کنیم به این که اگر یکی تخلف کرد جلویش را بگیریم نه با داد و دعوا، با ملایمت، اگر یک کسی کار خلافی کرد و صد نفر آدم با ملایمت سلام کرد تعارف کرد... آن کار خوب نبوده تأثیر می کند در انسان و نمی تواند تخلّف کند.) <صحیفه امام، ج 18، ص 491، 15 تیرماه 58>

 این توضیح را هم عرض کنم اگر ما در کلام بزرگانی مثل امام (ره) یا حضرت آقا یا سایر بزرگان اختلافاتی می بینیم در واقع اختلاف نیست و همه قابل جمع است و یا در موارد و مصادیق متفاوتی مطرح شده و در مواردی هم اختلاف بیان و ادبیات آنهاست.

از طرف احسان

یک نهی از منکر

غیبت

الان ایام نوروز است.

 این تعطیلات برای دبیرستانی­ها و دانشگاهیان حدود 20 یا 25 روز است و انسان برای اینکه تمام سرمایه عمرش را در این مدت به باد دهد فرصت دارد. وسائلش هم معمولا آماده است. در 20 مجلس شرکت می­کنیم و بعضا در هر کدام 20 یا 30 غیبت می­شنویم یا غیبت می­کنیم که این برای نابودی سرمایه تمام عمر کافی است. بیشتر هم هست. این یکی از مشکلاتی است که ممکن است به وجود بیاید. ممکن است در برخی برخوردها و معاشرت­ها زمینه معاشرت حرام فراهم شود. این هم عاملی است که باعث می­شود انسان همه چیزش را از دست بدهد. این دو مورد بالخصوص برای جوانان و نوجوانان دو امتحان بزرگ است. پدران و مادران عزیز دست بچه­ هایشان را می­گیرند و با هم به جهنم می­روند. خب پدرها و مادرها چرا زور می­ آورند؟ امروز یک آقای دانشجویی آمد و همین سوال را از من داشت. گفت آقا پدر و مادر فشار می­ آورند. من گفتم خب بنشینید و فکر کنید و راهی برای حفظ دینتان پیدا کنید. یک وقت انسان باید در دسترس آنها نباشد. برای حفظ دینتان فن به کار برید. جایی که انسان می­داند دینش در خطر است شوخی بردار نیست. بنده تا به حال این مطالب را با این وضوح عرض نمی­کردم. اما چه کار می­توان کرد؟ برخی پدر مادرها بچه را نابود می­کنند. به چه دلیل زور می­گویند و فشار می­ آورند؟ به چه دلیل می­گویند حتما باید به فلان مجلس بیایی که مثلا دختری هم در آنجا هست؟ برای شما پدر و مادر مشکلی به وجود نمی­ آید اما برای جوانتان هزار مشکل به وجود می­ آید. جوان­ها! فکر کنید و راه پیدا کنید. راهی بیابید که پدر و مادر هم دلگیر نشوند. زیرا دلگیر شدن آنها نیز خوب نیست. خدا راضی نیست. راهی بیابید که آنها دلگیر نشوند و شما هم گرفتار گناه نشوید. اگر انسان فکر کند و برای دینش غصه بخورد انشاء الله راهی پیدا می­شود. در هرصورت صله رحمی که انسان در آن گرفتار گناه شود اصلا جایز نیست. نه اینکه واجب باشد. اصلا جایز نیست. من به مجلسی بروم گرفتار چند غیبت و تهمت بشوم اصلا جایز نیست. ببینید صله رحم جزء واجبات درجه اول است و قطع رحم جزء گناهان بسیار بزرگ است. با این حال اگر من به آنجا بروم گرفتار گناهی می­شوم و ممکن است دین مرا به باد دهد، جایز نیست. اگر خدایی نکرده، خدایی نکرده، پدر و مادری در چنین شرایطی ناراضی شدند، اطاعت از آنها لازم نیست. زمانی که دین در خطر باشد اطاعت از پدر و مادر لازم نیست.

آیت الله جاودان

پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام والمسلمین جاودان (حفظه الله)

از طرف احسان