● رفته بودم انقلاب. وارد دالان مترو شدم. دختری با رفیقش از مقابل میآمدند که همراه تعریف کردن برای رفیقش قهقهه میزد و بلند بلند میخندید. از کنارشان عبور کردم که پسری در مقابل چشم همه و با صدای بلند متلکی به آن دختر انداخت و رد شد.

انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشد. راحت همه مسیرشان را ادامه دادند. آن دو دختر هم اصلاً به روی خودشان نیاوردند و راحت رد شدند. پسر متلک انداز هم راحت راهش را ادامه داد. آب هم از آب تکان نخورد.

● شبیهسازی کنید این اتفاق را با اینکه مثلاً شخصی وارد دالان مترو انقلاب- با آن شلوغیاش- شود. دو نفر بدحجاب از مقابل بیایند و این شخص بخواهد تذکر حجاب بدهد.

همینطور با خودش کلنجار میرود که "در این شلوغی که نمیتوان به دختر مردم چیزی گفت" و "ممکن است جلو همه ضایع شوم" و "اگر این خانم برگردد و جنجال به راه اندازد چه خواهد شد" و "مردم میگویند چه ربطی به تو دارد" و صدها دست از این حرفها که نهایت امر مرتکب «منکر» در جامعه اسلامی راحت در مقابل دیدگان مردم به گناهش ادامه میدهد و در این میان، انجام ندادن واجبی بر گردن جمعی از مسلمانان باقی میماند.


***


● مدتی است که وبلاگ به روز نشده است. مشغولیت پیدا کردن، اجازه درست و حسابی وقت گذاشتن برای وبلاگ را نمیدهد. بحمدلله چند سایت و وبلاگ خوب در باب دغدغه این وبلاگ فعالیت میکنند. وحید جلیلی هم که صفحه «اصل هشتم» نشریه «راه»ش پابرجاست. الحمدلله.

● پیش از این هم گفته شد که این وبلاگ، ابتدای امر مانند دیگر وبلاگهای بچه حزب اللهیها، به برکت فتنه88 راه افتاد و هرزگاهی چند پستی داخلش گذاشته میشد. مانند "چشم بصیرت". تا اینکه دغدغه امر به معروف لسانی مارا گرفت و آمدیم سراغ این کار.

برای بحث امر به معروف، انتخاب قالب خاطره نویسی و مشارکت داشتن خوانندگان وبلاگ در پست گذاشتن جذابیت خاصی داشت. در ذهنمان است که اگر توفیق شود در آینده، در قالبی دیگر که تا حدود زیادی هم مغفول مانده، برای انتقال این فرهنگ استفاده کنیم.

● در این مدت پستهایی بودند که برای خودم حسابی دلچسب بود. مانند سوسن خانم، نهی از منکر یک ارمنی، نه گفتن به خواستگار، برچیدن محصولات اسرائیلی با یک نهی از منکر، چقدر شماها امروز به من گیر میدید، جواب مراجع قانونی را میتوانم بدهم، جواب ملت را نه، چه کسانی نیامدند تجمع، تمرین در پنج سالگی، تکه خوب اخراجیها، مباحثه در تاکسی، دفتر خاطرات، اولش صدای بانو، آخرش شحات انور، یه امر به معروف فوق العاده، رقصیدن در چهارراه ولیعصر، انتظار بی مورد، دوراهی مستحب و واجب، آوردن دکتر زاکانی به منطقه19، سیروس تا توپخانه، سماجت، جمعیتمان کمتر بود، شیوه را عوض کردیم، تمسک راحت طلبان به آیه 105مائده، و دیگر پستهایی که در آرشیو وبلاگ قابل مشاهده است.

نمیدانم چطور از برادران و خواهرانی که برای وبلاگ مطلب ارسال میکردند تشکر کنم. البته من چهکارهام که بخواهم تشکر کنم. خدا قبول کند ازشان.

● احتمالاً برای مدتی مدیریت وبلاگ به یکی از دوستان، یا یکی دیگر از دوستان، یا یکی دیگرشان، و یا دیگر دوستان داده شود که به قول اهالی کار فرهنگی، «عَلَم» بلند شده نخوابد.

● به ذهنم رسید که چه خوب است خاطرات این چند وقت وبلاگنویسی را یادداشت کنم. شاید فرصتها و راهکارهای خوبی را بتوان از دلش بیرون کشید.

● فریضه امر به معروف و نهی از منکر حکام جامعه اسلامی کماکان برای عامه مسلمانها مغفول مانده و ابعاد آن به روشی کاربردی برای مردم باز نشده است. فضای امروزه جامعه و گپ و گفتگوهای مردم در مورد وضعیت عملکردی جمهوری اسلامی، میطلب که روی این موضوع کار شود.

● امشب، شب سالروز ازدواج امیرالمومنین و بانوی دو عالم است. یادش به خیر. دو سال پیش این روزها، گعده ای برپا شد برای اعتراض به تصویب قانون دانشجوی پولی در مقابل مجلس و سازمان برنامه و بودجه دولت . فعالیتی که مصداق بارز امر به معروف «اولی» بود. به دوستان میگفتم اگر به جای 2 اتوبوسی که ما از علم و صنعت بردیم، 10 اتوبوس میبردیم که حداقل دوتای آن، اساتید علم و صنعت بودند، این قانون شاید تصویب نمیشد. اما سهل انگاری ما و به شوخی گرفتن اثر امر به معروف، کار را به تصویب این قانون کشاند.

اللهم وفقنا لما تحب و ترضی