سیم و صندوق

با رفیقم از جایی برمی گشتیم.از کنار یک صندوق صدقات عبور کردیم. یک نفر که ظاهرش حسابی به معتادین می خورد سیمی را درون صندوق می کرد تا پولش را بردارد. رفیقم همان تیر اول، قرص و محکم گفت: «نکن آقا!». طرف هم بلافاصله «باشه» ای گفت و رفت.

***

 چندی پیش از جلوی مغازه ای رد می شدم که یک نفر از مغازه بیرون آمد و آشغالهایی را درون جوی آب ریخت. به صورت آرام و در قالب سوال گفتم:« آقا جوب کثیف نمیشه؟». طرف هم با جدیت گفت«نه!» و برگشته داخل مغازه.

***

فهمیدن اینکه کجا باید جدیت به خرج داد و کجا مهربانی مهم است. گاهی فقط در صورت جدیت داشتن است که عنصر «اثرگذاری» به وجود می آید. در غیر آن احنمال اثر از بین میرود. نمونه های موفق جدیت این و این خاطره ها هستند.عدم جدیت و داشتن مهربانی و عطوفت در تذکر هم که الی ماشاءالله مثال دارد. از تازه ترینهایش این و این.


پ.ن: دو برادر یک پرواز

جامعه مرده 2

فرض کنید به شما گفته شود «شخصی را می شناسم که هر روز صبح پیش از بیرون زدن آفتاب ساعتش زنگ میزند، بلند میشود و چند مشت آب به صورت و دست و سر و پایش می زند. و شروع می کند به عملی که مسلمان ها به آن نماز خواندن میگویند». مطمئناً شما از شنیدن این ماجرا متعجب نمی شوید. اگر کسی بگوید نماز نمیخوانم تعجب دارد.

چرا؟ دلیلش این است که «نماز» عنوان «واجب» بودن خود را به شدت حفظ کرده است.

یا فرض کنید گفته شود «زنی را میشناسم که موقع بیرون آمدن از خانه، تکه ای پارچه را دور سرش می پیچد». گفتن این حرف هم تعجب آور نیست. چراکه رعایت حجاب و تفاوت پوشش میان مردان و زنان در ایران، جلوه «فریضه» بودنش را از دست نداده و این فریضه آمیخته با «فرهنگ» جامعه است.

یا یک بدحجاب را در نظر بگیرید. هرچند بدحجاب است ولی به هرحال بخشی از موهایش را پنهان میکند. اما به محض امر به معروف کردنش جبهه میگیرد. چرا؟ چون حجاب را به عنوان یک واجب پذیرفته است و وجوبش جزئی از «فرهنگ»ش شده،  ولی امر به معروف را یا به عنوان یک واجب قبول ندارد، یا اگر داشته باشد جزء فرهنگش نیست.

همینطورند کسانی که نماز و روزه به جا آوردنشان برقرار است، ولی حجابشان کامل نیست. اگر پرسیده شوند که چرا حجاب کامل ندارند خواهند گفت «حجاب را قبول داریم ولی در فرهنگ و رسومات ما شکل حجاب اینگونه است».

به علاوه کنید کسانی که ترک امر به معروف ونهی از منکر کرده اند را با دسته بالا. آنهایی که می بینند منکری در حال رخ دادن است ولی چون «وجوب» این واجب درست و حسابی برایشان جا نیفتاده یا لااقل جزء «فرهنگ» زندگیشان نشده، تارک این فریضه شده اند.

 

مشکل اصل امر به معروف ونهی از منکر، از دست دادن عنوان «واجب»ش است. فریضه بودن، از واژه امر به معروف فاصله گرفته. و این فاصله گرفتن در جامعه تبدیل به «فرهنگ» شده است.

در مطلب استخر پرنمی شود گفته شد که اولین قدم در مبارزه با مفاسد اقتصادی چیست. شبیه آن در مورد امر به معروف و نهی از منکر است. در قدم اول پذیرفتن امر به معروف کردن دیگران و در قدم دوم ضرورت انجام امر به معروف، باید وارد برنامه تربیتی شود. بحث هایی چون تکنیک ها و چگونگی انجام و نترسیدن و از قبیل موارد مربوط به گامهای بعدی است.

در این صورت است که نرم نرمک امید «زنده» شدن جامعه به وجود می آید. هرکس جایگاه خود را ببیند و متناسب با آن مسئولیتش را در «زنده» کردن جامعه تشخیص دهد. نیازی هم به بودجه ریزی های کلان و برگزاری همایش و از دست کارها نیست. تنها همین مورد که خود و دیگری را به پذیرفتن امر به معروف و نهی از منکر دیگران، وانجام این واجب در خصوص دیگران توصیه کنیم.


پ.ن: این موجود مستحق مرگ است

جامعه مرده

چند روز پیش رفیقی را پس از مدتی در دانشگاه دیدم. شروع کردیم به روبوسی و سلاملیک و بگوبخند و گفتن از اوضاع فارغ التحصیلی و درس ها و... خلاصه شادی ها کردیم. آخرای کلام بود که رفیقم گفت:« وبلاگ شما را میخوانم». گفتم:«شما که مطلب نمی فرستی». گفت: «ما که امر به معروف نمی کنیم». گفتمش:«همین است دیگر، قسمت جدید امر به معروف ونهی از منکر شدنم برای همین در وبلاگ گذاشته شده. اگر اهل امر به معروف نیستی، لااقل در طول زندگیت که امر به معروف شده ای!» .رفیقم با حالتی گفت: «امر به معروف هم نمی شویم. واین نشان میدهد که چقدر جامعه مرده است».

عبارت قابل تاملی را به کار برد؛«جامعه مرده». یک «جامعه مرده» چه ویزگی هایی دارد؟ این را کسی میتواند بگوید که مدتی در جامعه «زنده» زندگی کرده باشد، یا لااقل وصفش را شنیده باشد. حیات و زندگی در «جامعه مرده» چگونه است؟ کسب و کار آمدم ها چه شکلی است؟ جامعه شناسانش چگونه می اندیشند؟ روحانیونش چطور؟ سیاسیونش؟

در یکی از صحبت های رهبری بیان شده بود که شرط حیات و نشاط جامعه، انجام امر به معروف است. در غیر این جامعه اسلامی، «جامعه مرده» است. داریم در قرآن، پیغمبری را که قومش به خاطر ترک امر به معروف ونهی از منکر به بلا گرفتار شدند. حکماً یکی از اتفاقات رایج در «جامعه مرده»، نزول بلاست.

راه دمیدن روح در «جامعه مرده»، احیاء امر به معروف ونهی از منکر است. از جلوه های رده آخرش گرفته تا معانی اولایش. برنامه ریزی برای احیاء این واجب در بین مسلمان ها – در میان همه طبقاتش – همان برنامه ریزی برای احیاء «جامعه مرده» است.

به نظر می رسد قدم اول در انجام این کار، جا انداختن اصل امر به معروف به عنوان یک «واجب» برای مسلمانان است.مبانی ودلایلش هم مشخص است.انشاءالله در مطلبی دیگر به این موضوع پرداخته میشود.

مسئولیت مواظبت بیشتر

متن زیر، دریافتی است.


«برخی مظاهرِ خودنمایی، بی تقوایی و رعایت نکردن حجاب و عفاف آثار مخرب و ماندگاری بر اخلاق و سیاست جامعه دارد و در این زمینه باید خود زنان، بیشتر مواظبت کنند.سخنرانی رهبری در سالروز ولادت بانوی دوعالم»

 

خواستم توجه بدم به عبارت آخری که آقا فرمودند: «باید خود زنان بیشتر مواظبت کنند». بارها پیش اومده که با صحنه‌های رعایت نکردن حجاب و عفاف از طرف خانوم‌ها مواجه شدم به طوری که گاهی از شدت ناراحتی و عصبانیت چند لحظه‌ای می‌ایستم و به زمین نگاه می‌کنم و به نیروی انتظامی و گشت ارشاد و مسئولین فرهنگی و در و دیوار فحش می‌دم.

جدای از اینکه در اینجا وظیفم هست که برم و تذکر بدم یا نه، یه سوالی همیشه ذهنم رو مشغول می‌کنه: بهتر نیست در این مواقع خانوم‌ها تذکر بدن؟ من پسر جوون آیا صلاح هست که برم و با یه خانمی با این وضع رو برو بشم و بهش تذکر بدم؟ مفسده‌ای برام نداره؟؟

---------------------------

داستان انحرافی: یه ترفندی داره این شیطان رجیم که جداً جالبه؛ دقت که کردم اتفاقاً خیلی‌ها هم مبتلا بهش هستند؛ وقتی یه بدحجاب با لباس آنچنانی و آرایش آنچنانی (چقدر این واژه‌ی «آنچنانی» حرسم رو در می‌یاره، ولی کلمه‌ی بهتری یافت نشد!) به چشم برخی از ما پسرهای به اصطلاح مذهبی می‌خوره براندازی می‌کنیم و تنها به یک فحش بسنده‌ می‌کنیم! نکتش هم تو همین «برانداز» کردنه‌!

یکی از دوستان داستانی تعریف می‌کرد که فکر کنم از سید ابوالحسن اصفهانی بود که به یکی از شاگرداشون در مورد «ترک نگاه اول» توصیه کرده‌بودند. داستان جالبی بود که متأسفانه جزئیاتش رو فراموش کردم.

آوردن دکتر زاکانی به منطقه19

اعضای مجمع دانشجویان حزب الله دانشگاه علم و صنعت دکتر زاکانی را به شهرک سیداحمد خمینی دعوت کردند.

ماجرا از این قرار است که از حدود یک سال و نیم پیش این تشکل مطلع می شود که یکی از روحانیون نهاد دانشگاه با ماموران شهرداری که قصد تخریب یک خانه را داشته اند برخورد میکند و آنها هم با باتوم به روحانی حمله می کنند. پس از پیگیری ماجرا، روشن میشود که اهالی منطقه مدتی است گرفتار رشوه گیری ماموران شهرداری با دلیل مجوز دار نبودن خانه آنها شده اند و اگر کسی حاضر به دادن رشوه نشود خانه اش را تخریب می کنند. در کنار این تخریب بعضاً کتک زدن زن و مرد خانه نیز دیده شده است. اهالی این نواحی از لوله کشی گاز بی بهره اند و آب آشامیدنی نامطلوبی دارند. دو معضل اعتیاد و بیکاری بیداد میکند. به علاوه کنید عدم بهداشت شهری  و جمع آوری مناسب زباله و نبود امنیت اجتماعی و ضعف فرهنگی و تفریحی مناسب را با مشکلات روزمره.

دکتر زاکانی به عنوان یکی از اعضا کمیسیون اصل نود و نماینده تهران جهت شنیدن و پاسخگویی مشکلات مردم و بررسی شکایات آنها از نهاد هایی چون شهرداری و سازمان اوقاف و نهاد های قضایی مربوطه و... برای حضور در جمع مردم دعوت می شود.ایشان را پیش از شروع مراسم در منطقه می گردانند و مردم هم با ولعی خاص مشکلاتشان را در میان میگذارند.

«مسجد» به عنوان محل و «پس از نماز مغرب» به عنوان زمان مراسم انتخاب میشود. ابتدا گزیده ای از مستند منطقه 19 که توسط این تشکل ساخته شده اکران میشود. مردم اسامیشان را میدهند و پشت بلندگو حرفشان را رودررو با «مسئول»شان مطرح می کنند.

دکتر زاکانی پس از پایان صحبت ها حدود بیست مورد مشکل متفاوت را یادداشت میکند.

نتیجه این برنامه، تشکیل جلسه ای در کمیسیون اصل  نود با دعوت از شهردار منطقه و رئیس چند نهاد ذی ربط دیگر و حضور چند تن از اهالی منطقه جهت پیگیری این موارد شد.

در مورد روشن کردن ابعاد ضرورت و ثمرات تشکیلاتی این جلسه بنای گفتن نیست. چرا که خود بحث مفصلی می طلبد که خارج از حوصله وبلاگ است. اینکه تشکل های دانشجویی باید «بازگشت به مردم» را درون خود احیاء کنند و ... .

نمونه ای از اولی ترین مراتب امر به معروف و نهی از منکر توسط این جمع دانشجویی انجام شد؛ یادآوری اوضاع نامطلوب معیشتی به مسئولی که به هردلیل – قاصر یا مقصر بودن – در جریان وضعیت مردم جامعه خودش نیست. شکایت و گلگی از نهاد های حکومتی سهل انگار و بهتر گفته شود ظالم در حق مسلمانان. نوعی احساس مسئولیت نسبت به مردم جامعه  و نوعی «دلسوزی» نسبت به مسئول حکومتی! در این مورد هم مانند دیگر مصادیق امر به معروف و نهی از منکر ابتدای امر نوعی دلسوزی نسبت به فلان مسئول که چرا در حق مردم ظلم و در انجام وظایف کوتاهی میکند باید وجود داشته باشد. پس از آن امر به معروف و نهی از منکرش، آن هم به شیوه ای متناسب با خودش.

جلوه ای از بیان امیر المومنین که می فرماید بر شما همانطور که هستید حکومت می شود در اینجا قابل مشاهده است. اگر اهالی یک جامعه اسلامی واجب امر به معروف و نهی از منکر را به جای آورند و با انجام آن در همه ابعادش، جایگاه «فریضه» بودنش احیا شود، یکی از ثمرات آن، جلوگیری از روا داشتن ظلم بر مردم است.

امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد; زيرا با ترك آن ها, خداوند اشرار را بر شما حاكم خواهد كرد. سپس براى رفع اين بلا دعا خواهيد كرد اما مستجاب نخواهد شد(بحار الانوار،ج100،ص77).


پ.ن: البته ناگفته نماند اگر کسی مراتب پایین را انجام ندهد در نیت مراتب بالای امر به معروف باید شک کند. همین است که در لوگوی وبلاگ نوشته شده، «درباره وبلاگ را بخوانید».

پ.ن: مطلب مرتبط را بخوانید.

آیینه و جاسوئیچی!

متن زیر، دریافتی است.

سوار تاکسی شدم. طرف قیافش یه خورده لاتی می‌زد! ماشین که حرکت کرد، متوجه شدم آهنگ خانوم گذاشته. محترمانه خواستم که رادیو رو روشن کنه. گفت چه موجی می‌خوای؟ گفتم هر چی دوست داری! (مشخص شد که چرا خواستم رادیو رو روشنه کنه) بعد گفت می‌خوای ببینی استقلال چند چند شده؟ من گفتم مگه امروز بازی داشته! (حسابی لو رفت که ...) مدتی گذشت و رادیو روشن بود.

 بغل‌دستیم (یه مردم میان سال- شیک‌پوش- یه خورده از محاسنش هم سفید بود- کتاب زبان هم دستش بود) با آرنج به من زد و خیلی آروم گفت: این آقا داره توی این شهر شلوغ (اشاره می‌کرد به خیابون‌ها) برای بچه‌هاش (اشاره کرد به دوتا عکس دختربچه و پسربچه‌ای که سمت راست و چپ آینه وسط ماشین بود) یه کار سخت انجام می‌ده (مسافر کشی). ممکنه دلش خوش باشه به این آهنگی که گذاشته! حالا شما با این تذکر، حداقل احساس آزادی و راحتی رو داری از این آقا می‌گیری! این آقا هم عقده‌ای می‌شه فردا که اتفاقی افتاد تفنگ بر می‌داره و نظام رو عوض می‌کنه! (عجب تحلیلی. من که کم آورده بودم). من هم گفتم پس شما دسته سویچ ماشینش رو ندیدی و اشاره کردم که ببینه (یه دسته سویچ بود با عکس امام و آقا!!)

خلاصه فضا به این شکل عوض شد: این آقا آدم خوبیه و الان شاید به اشتباه این کار رو کرده و با این تذکر شاید متوجه بشه که این آهنگا در شانش نیست :-)


پ.ن: مرحله دوم انتخابات

رقصیدن وسط دانشکده

میخواستم برم آزمایشگاه ارتعاشات. تو راه هم گروهیمو دیدم. اومدم یه چیزی ازش بپرسم که دیدم در حالیکه میخنده با دستش جایی رو اشاره میکنه و میگه «دانشکده راه آهنو ببین». نگامو برگردوندم دیدم به به! چندتا از پسرای دانشکده آهنگ گذاشتن و وسط راهرو دانشکده دارن میرقصن. برام خنده دار بود که یه مشت مرد دارن میرقصن، اونم تو این موقعیت.

اولش یه خورده نیگا نیگا کردم، اتفاقی نیافتاد. رفتم جلوتر با دونفری که اونجا نشسته بودم صحبت کردم که این برنامه همیشگیه؟ که اونا هم اظهار بی اطلاعی کردن. چند لحظه ای حرکاتشون متوقف شد، از وسطشون رد شدم. یه خورده که گذشتم دیدم دوباره شروع کردن. این بار برگشتم. رفتم جلو سلامی کردم و موقع شروع صحبت دستمو رو شانه ی یکی از افراد اون جمع گذاشتم و حرف زدم. با یکی از اونایی که مشغول رقص بود سلاملیک داشتم. بهش گفتم به نظرات اینجا جای اینجور کاراست. نرم نرمک حرکاتشون کم شد. رفیقم گفت ما که چیز خاصی نمیگیم، داریم درسمون میخونیم. و بعد یکی از مباحث درسشون رو به صورت آهنگ درآورد و یکی دیگه ضرب گرفت.(شعر بانمکی بود، ولی یادم نیست)

 بحثمون با حالت رفاقتی شروع شد. آخه پیش اومده بود چشامون تو چشم هم بیفته. یه خورده که صحبت کردیم یکیشون گفت: ما 4 تا چیز هست که نمیدونیم کجا انجامش بدیم، یکی مسائل اینجوری، یکی مسائل اونجوری، یکی مسائل عاطفی، یکی هم سیگار. که منم گفتم سر اینکه کجا انجام بدی میشه حرف زد، ولی حداقل میدونم که اینجا، وسط دانشکده جای این کارا نیست.

گفتگویمان تمام شد. ولی چه جالب، کار عده ای که داخل یک دانشکده مشغول حرمت شکنی بودند، تنها با یک تذکر ناقابل برچیده شد. شاید بودند افرادی که کار اینها را تایید نمیکردند، ولی سکوتشان به بقیه نشان میداد که این جمع خیلی افراد گنده لات و غلدری هستند و به خود آن جمع هم میگفت که کارتان خوب است. ولی یک تذکر کوچک، «ابهت» این جماعت را شکست و نشان داد که چه راحت میتوان در حفظ ظواهر دینی در یک مجموعه- چه یک اداره، چه یک دانشکده، چه یک کلاس، چه یک دانشگاه، چه یک شهر – می توان موثر بود. برای برچیدن اینها تنها یک نفر جلو رفت، نه یک دسته آدم چماق به دست. اینکه میگویند یک دانشجو میتواند بر روی یک دانشگاه اثر بگذارد، حقیقتاً واقعیت دارد.

اتفاقا آزمایشگاهم زود تمام شد. از کلاس که برگشتم دیدم همون رقاص جمع و شاید خفن ترشون، داشت وضو میگرفت. قبلاً هم دیده بودم که این اکیپ با اینکه به ظاهر کارای کثیف میکنن، ولی نمازشونو میخونن.

چون میدونستم میخوام این خاطره رو تو وبلاگ بذارم، بهش گفتم اون شعری که ساخته بودینو میگی؟ که گفت یکی دیگه از بچه هاشون که ید طولایی در شاعری داره و یکی از شعراشم جهانی شده اون شعر رو گفته بود.


پ.ن: رقصیدن در چهاراه ولیعصر را ببینید. همچنین روز کارگر

استخر پر نمی شود


«استخري را در نظر بگيريد كه از چند چاه عميق با لوله‏هاي چند اينچي مرتب در آن آب ريخته مي‌شود، اما استخر پُر نمي‌شود. وقتي نگاه مي‌كنيد، مي‏بينيد بدنه‏ي استخر ترك خورده و ته آن سوراخ است؛ هرچه از اين طرف آب مي‏ريزيد، از آن طرف بيرون مي‌رود؛ به كانالهايي كه شما در نظر گرفته‏ايد آبياري كنيد، اصلاً آب نمي‏رسد.فساد در جامعه، اين‏طوري است. فساد مالي، مثل خوره، ايدز و سرطان است؛ بايد با آن مبارزه كرد.»

جملات بالا، مثال مکرر رهبر حکیم انقلاب، در باب فساد اقتصادی و ضرورت مبارزه با آن است. مبارزه با مفاسدی که جدای از بیانات و تذکرات گوناگون ایشان در خصوص آسیب ها و خطرات ظهور آن در نظام سیاسی و اقتصادی کشور، مشخصاً با صدور «فرمان» هشت ماده ای در دوم اریبهشت سال هشتاد، علناً خواستار انجام آن از سران سه قوه - به عنوان سکان داران امور کشور- شدند.

یازده سال از صدور این «فرمان» می گذرد و همانند خیلی از موارد دیگر، مناسبتش که می رسد، عده ای اگر پیدا شوند کاغذهایی را سیاه میکنند، به این امید که لااقل کورسوی دغدغه جنگیدن با مفسدان اقتصادی به خاموشی بدل نشود.

برای تقریب به ذهن، در نظر بگیرید زمانی را که يك از اعضای بدن بيمار مي‌شود و درد مي‌گيرد - مثلاً وقتي دندان «فاسد» مي‌شود - انسان شب خوابش نمي‏برد. قلب، سالم؛ معده، سالم؛ ريه، سالم؛ جريان خون، سالم؛ اما يك دندانِ «ناسالم» خواب را از انسان مي‌گيرد. فساد هم چیزی شبیه این است.

امیرالمومنین در بخشی از سفارشات خود به مالک اشتر میفرمایند: «و انّما يؤتي‏ خراب الأرض من اعواز اهلها»؛ ويراني زمين از تنگدستي مردم زمين حاصل مي‌شود؛ يعني وقتي مردم تنگدست بودند، زمين ويران مي‌شود. حضرت اين را به عنوان يك نكته‏ي فلسفي بيان نمي‌كنند؛بلکه به عنوان يك واقعيت اذعان میدارند.

پس از آن مي‌فرمايند: «و انّما يعوز اهلها». اعواز، باب افعال است؛ اما لازم است: مردم تنگدست مي‌شوند. حضرت با لامِ تعليل مي‌فرمايند: «لاشراف انفس الوُلاة علي الجمع»؛ فقر مردم، تقصير «فرمانروايان» است؛ آنها هستند كه موجب فقر مردم مي‌شوند؛ چون آنچه از ثروت و منافع به‏دست مي‏آيد، براي خودشان مي‌خواهند؛ اين موجب فقر مردم است.

و در جایی دیگر مي‌فرمايند: «ما رأيت نعمة موفورة الّا و في جانبها حقّ مضيّع»؛ با مشاهده ثروت انباشته‏، بدانيد در كنارش حقوق ضايع‏شده فراواني وجود دارد؛ مظهر اصلي و مصداق عمده‏اش همين است كه كارگزاران و مسئولان حكومت، با استفاده از نفوذ و قدرت، به راحتی بتوانند از امكانات عمومي استفاده كنند؛ بانك ها راحت وام بدهند؛ مراكز گوناگون، امكان استفاده از زمين، آب، هوا، تجارت و وارد كردن و صادر كردن را در اختيار آنها بگذارند؛ ناگهان دیده می شود كساني كه دستشان از مال دنيا تا اندكي پيش تهی بود، ثروتهاي گزاف پيدا كرده‏اند؛ ظاهری «قانوني» هم دارد.

و ده ها و صدها مورد دیگر بر دلیل و ضرورت اهتمام بر این امر- چه عقلی و نقلی - میتوان بیان کرد. فی الواقع از مساله های  اصلی این است که اهمیت این پدیده برای مردم، برنامه ریزان اقتصادی و خطرناک تر از آن، سیاسیون کشور، آنچنان که باید روشن نشده است. منظور از روشن نشدن، این است که هنوز نتوانسته به عنوان یک «اصل» کاری، جایگاهی پیدا کند و شاید بتوان  بیشتر شبیه امری پسندیده و نقطه مثبت از آن یاد کرد. اگر اصل مبارزه با مفاسد اقتصادی همچون اهمیت به نماز و آداب دینی و مسائلی جاافتاده اصول سیاسی کشور، مثل عدم استعمار خارجی و سلطه بیگانگان بر کشور معرفی می شد، اجرای آن هم در جامعه بسیار موفق تر  و راحت تر می بود.

چه باید کرد؟

تهیه طرح مبارزه با فساد اقتصادی، بحث مفصل کارشناسی شده و نظام مندی را می طلبد. تاکید رهبری در پیام هشت ماده ای بیشتر به قوه مجریه و قضاییه است. قوه اجرایی با نظارتى سازمان يافته و دقيق و بى‌اغماض، از بروز و رشد فسادمالى در دستگاهها پيشگيرى كند، و قوه‌ى قضائيه با استفاده از كارشناسان و قضات قاطع و پاكدامن، مجرم و خائن و عناصر آلوده را از سر راه تعالى كشور بردارد. اما با سپری شدن 11سال از اعلان این مبارزه، به نظر می رسد مورد اساسی مغفول، تبدیل این فریضه به یک «هنجار» و «نقطه قوت» نظام است.

 از جمله آسیب های راه، این است که مردم گمان کنند اعلان مفاسد اقتصادی و بنای مبارزه با آن، نشانه ضعف و بی عرضگی نظام و پر فساد بودن حکومت است و از آن سو، اینکه مسئولین امر با چنین فرضی که این کار سبب سلب اعتماد مردم از نظام و سوءاستفاده دشمنان از این موضوع می شود. در حالیکه راه حل، دقیقا عکس این است. باید صادقانه با مردم صحبت کرد و مردم هم مشتاقانه پذیرای آن باشند. چراکه «مطالبه مردمی» و فرهنگ شدن چنین موضوعی در جامعه، خود عامل تسریع در اجرای و هموار شدن ادامه راه آن می باشد.

تقدس سازیهای بی مورد و حیا کردن های نابجا، از جمله تحلیل هایی است که مانع از اجرای صحیح مبارزه با فساد شده است. اینکه چنین باوری تبلیغ شود که در میان مسئولین و مدیران مملکتی، انسان کج دستی وجود ندارد و مردم انتظار داشته باشند که هرمورد خلافکار در میان کارگزاران حکومت، نشانه بی کفایتی نظام است. چطور موقعی که به صراحت در جای جای قرآن خطر حضور منافقین و دنیاطبان در میان حکومت  رسول ا... به شخص پیامبر و مسلمین تذکر داده می شود و به نوعی آن را امری تکراری در حکومت های انبیاء می داند، چنین انتظاری وجود داشته باشد که اگر موردی سوء استفاده کننده از بیت المال در جمهوری اسلامی پیدا شد، سندی بر رد و مبارزه با اصل و مبانی و اندیشه و اهداف آن خواهد بود؟

به عنوان مثال، از جمله عوامل ایجاد فساد، ساختار فرسوده و فساد زا در ادارات و نظام اقتصادی کشور است؛ تعارف نداشته باشیم، راحت به مردم گفته شود که فلان ساختارهای مملکت فسادزاست و فعلاً جایگزینی برای آن نداریم، اما به محض مشاهده دزدی از بیت المال، قاطعانه و علنی با او مبارزه می شود و بنای نظام هم بر همین است.

بنابراین نخستین قدم، فرهنگ سازی «ارزش»بودن امر مبارزه با فساد است. وظیفه ای که از دست همه افراد جامعه، از رهبری و قوای سه گانه و مسئولین، تا رسانه ها و معلمین و پدر ها و مادرها برمی آید. در این شرایط است که می توان به راه افتادن و به سرانجام خوش رسیدن این مبارزه، امید بست.

«مبارزه‏ي با فساد، بسيار جدّي است. من گله كردم و هنوز هم از بعضي دستگاه‏ها گله دارم كه وقتي ما چند سال پيش مسأله‏ي مبارزه‏ي با فساد را مطرح كرديم، به جاي اين‏كه سينه سپر كنند و به ميدان بيايند و پرچم را در دست بگيرند، توجيه‏هاي سياسي و تعديلهاي غلط و سياست‏بازانه روي اين مسأله گذاشتند و آن كاري كه بايد بكنند، نكردند».(مقام معظم رهبری- دیدار با مسئولان استان همدان)

ترک ناهی به جای ترک منکر

متن زیر، دریافتی است.


بعد از دبیرستان دیگه زیاد دوستم رو ندیدم چون دانشگاههامون از هم دور بود و وقت هم زیاد نداشتیم . ولی چون آی دی من رو داشت زیاد برام آف میذاشت . گاهی جک ، گاهی حرفهای فلسفی و از این چیزا . چند وقت بود از این جک هایی که مد شده بود و به علما توهین میکرد هم قاطی پیامهاش میدیدم . خیلی ناراحت میشدم ولی از طرفی روم هم نمیشد بهش بگم . تا اینکه یه روز اتفاقی هردوتامون آنلاین بودیم و شروع کردیم به چت کردن و از این در و اون در گفتن . هی با خودم کلنجار رفتم که بگم یا نه که به خودم مسلط شدم و گفتم: راستی این جکهای توهین به علما رو دیگه پخش نکن ، چون از قصد میخوان خرابش کنن و از این حرفا .

اون دوستم هم قانع شد و گفت باشه .

از اون به بعد هم دیگه از این جک ها دریافت نکردم ازش . خیلی خوشحال بودم که نهی از منکرم جواب داده .

ولی واقعیت این بود که به جای حذف این توهین ها از پیامهاش ، منو از لیستش حذف کرده بود .

جمعیتمان کمتر بود، شیوه را عوض کردیم

متن زیر، دریافتی است.


خاطرات مبارز قدیمی برادر عزت شاهی رو که می خواندم جالب بود. می گفت اون موقع برا خود سازی واسه مبارزه به کوه می رفتیم. ما هم پس از کلی مخ زنی رفیقمون رو راضی کردیم بریم خود سازی کنیم، ولی چه خودسازی ای شد...

تو سراشیبی خفنی گیر کرده بودم. جلوتر ما یه دسته ده دوازده نفری مختلط بودند. نگاه کردم دیدم که چهار پنج نفر جلوتر یه خانمی هست که کلا روسری اش را برداشته. به رفیقم گفتم «یاعلی، پاشو بریم تذکر بدیم». دیدم اینجا هم از لحاظ جمعیتی خیلی کمتریم و احتمال اثر نیست. گفتم شیوه را عوض کنیم و به نتیجه رسیدم. با صدای نسبتا بلند با رفیقم شروع به صحبت کردم که« یاا...، تو این سراشیبی سفت بگیر بریم تذکر بدیم» و از این جور حرفا. به نظرم صدامون را رفقاش شنیدند و انتقال دادند. دیدم خودش روسری اش را درآورد و سرش کرد.

اثر زبان بدن

متن زیر، دریافتی است.

خونه ی یکی از اقوام بودیم ماهواره هم روشن بود و همه داشتن نگاه میکردن . برنامه ای بود که داشت یکی از برنامه های دیگه ماهواره رو مسخره میکرد (دقیقا مثل خنده بازار خودمون !) همه داشتن برنامه رو میدیدن و میخندیدن و مادر بنده هم با اینکه از ماهواره خوشش نمیاد ولی اجبارا میدید (البته برنامه مورد داری نبود ها)  و گاهی هم به احترام بقیه ،جاهای خنده دارش یه لبخند ملیحی میزد . ولی خب من مثل مادرم رفتار نمیکردم.

 با اینکه خیلی ادعام از ایشون بیشتره و با ماهواره بیشتر مخالفم ولی نمیدونم چرا روم نمیشد مخالفت کنم و حتی با خنده هام با حضار همراهی میکردم . و یه نیم نگاهی هم به مادرم داشتم .

یه جای برنامه رسید که داشت رسما چادر رو مسخره میکرد و من همچنان با جمع در خندیدن همراهی میکردم که نگاهم به مادرم افتاد که اولا با نگاه عصبانی به تلویزیون نگاه کرد و بعدش طوری که همه متوجه بشن دیگه به تلویزیون نگاه نکرد .

من که این صحنه رو دیدم فهمیدم چقدر بی غیرتم و حتی نمیتونم با نخندیدنم با منکر همراهی نکنم . ولی گفتم جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته و منم مثل مادرم رفتار کردم . بقیه هم کم کم متوجه شدن و درست یادم نمیاد که چی شد که دیگه هیچکس به تلویزیون نگاه نمیکرد و همه مشغول صحبت شدن و حتی ماهواره هم خاموش شد .

با این که مادرم اصلا به کسی نگفت از این حرکت ناراحته و احترام جمع رو حفظ کرد ولی با این حرکتش به بقیه فهموند که از این کار ناراحته .

ولی نهی از منکر بزرگتر واسه من بود که  اگر با منکر مخالفت نمیکنم حداقل با زبان بدنم باهاش همراهی نکنم.


پ.ن: دیده بانی برای پیشرفت ایران

دو راهی مستحب و واجب

متن زیر، دریافتی است.

روز گذشته موقع نماز ظهر که قصد رفتن به نمازخانه خوابگاه را داشتم از بلوکمون که خارج شدم، تقریبا نزدیکی های بلوک4 بودم که دیدم صدای بلند موسیقی کل فضای اون منطقه را گرفته. یه لحظه شک کردم الآن چه کنم؛ برم به نماز جماعت برسم یا اینکه دنبال اتاق مذکور بگردم و تذکر بدم. بین مستحب و واجب، واجب انتخاب شد. اتاقی در طبقه چهارم بلوک پیدا کردم که منبع تولید صدا بود. در زدم، کسی جواب نداد. محکم تر زدم، بازم کسی جواب نداد. این بار در را باز کردم و گفتم یا الله. دو نفر روی تخت نشسته بودند و pess بازی می کردند. محیط اتاق را هم دود قلیون و سیگار پر کرده بود. گفتم شرمنده حاجی اگه میشه ولوم را کم کنید. بنده خدا یکیشون بدون اینکه چیزی بگه پاشد و کم کرد.

بعد به نماز رفتم که اواخر نماز اول بود. این موضوع به من اعتماد به نفس عجیبی داد.

تخفیف با طعم حجاب

متن زیر، برگرفته از وبلاگ حسن یوسف می باشد.

دیشب داداش کوچیکم می گفت: مسیح ! دیروز رفته بودم مغازه آقای محمدی ، روی شیشه مغازه اش یه چیز خیلی جالب نوشته بود."نوشته بود به خانومای محجبه تخفیف میده".برام خیلی جالب بود ،با خودم گفتم هر جور شده باید برم مغازه اش ، تا هم ازش عکس بگیرم و هم اینکه چند تاسوال ازش بپرسم. واسه دوربین هم به کلی از دوستان سر زدم تا بتونم یکی پیدا کنم. به خودم گفتم باید حتما این موضوع رو رسانه ای کنم. چند روز قبلشم یه خبری شنیده بودم (پاراگراف سوم)،که وقتی پارادوکس این دو تا موضوع رو دیدم ، مصمم تر شدم.

 

اینارو آقای محمدی می گفت: بنظرم هر کسی توی جامعه باید به نحوی امر به معروف و نهی از منکر داشته باشه. منم به نوبه خودم این کار کوچیک رو انجام دادم ، البته قراره این تخفیف بیشتر بشه و هدیه ای هم علاوه بر این درنظر گرفتم. و از خاطرات جالبی گفت که توی این مدت کوتاه اتفاق افتاده. 

 

خبرگزاری رویترز چندروز قبل اعلام کرد که توی چندتا از فروشگاههای بزرگ دول غربی؛به خانومایی که نیمه عریان خرید کنند ، تخفیف داده میشه. جالبه توی این گیر و دار بحران مالی غرب ، به خوبی معلومه که واقعا کی توی این بحران ،به زمین خورده .یه مسئله دیگه هم روشن میشه اینه که ،با اینکه مردم دول غربی دارن به بیداری میرسن، اما اغنیا هنوز توی شهوت و نخوت گرفتارند و حاضرن به هر بهانه ای روح پلیدشون رو به عریانی چند روح آلوده ، آلوده تر کنن.

 

چند روز قبل هم که حتما شنیدید سینمای ابتذال آقای شمقدری بازم دست گلش بیشتر به آب رفته ؛ بله خانم گلشیفته فراهانی توی یکی از سکانس های یه فیلم فرانسوی تا نیمه عریان میشه و ... ! اما جالبه هیچ بازیگری غیر ازین خانوم ، این حرکت قبیح رو انجام نمیده. جلوی دوربین اینجوری هستن ؛ پشت دوربین خدا عالمه.حالا هی برید توی  BBC، بگید ما توی ایران آزادی نداریم و خانومای روشنفکر ما هم حرفای شما رو تکرار کنن.

 

اینجاست که کم کاری مسئولان فرهنگی رو میشه دید که هنوز نمی تونن راه حل آسون و زیبایی مثل آقای محمدی پیدا کنن . اینجاست که بحق باید گفت:      " آقای محمدی قبول باشه"


پ.ن: معرفی کتاب کارنامه سیاسی و فرهنگی دبیرستان های کمال نارمک، رفاه، علوی

به همین سادگی

متن زیر،دریافتی است.

توی دانشگاه بودم داشتم میرفتم سر کلاس عمومیم که یکی از دوستان قدیمی رو دیدم .

داشتیم حال و احوال پرسی میکردیم که یهو دوستم با یه صدای ناله مانندی گفت ببین من سر یه کلاس عمومیم فقط دوبار رفتم (سه ماه از شروع کلاسا میگذشت !) و این جلسه سوممه به نظرت چی کار کنم . منم گفتم برو به استاد بگو . گفت آره میره میگم با یه کلاس دیگم تداخل داشته و اینا .... منم دیدم اوضاع خیطه و مستقیم هم بهش دستور بدم ناراحت میشه ، با یه لحنی که انگار داری با من شوخی میکنی و با خنده بهش گفتم . واااااااااای دروغ .اونم با همون لحن شوخی ولی مصمم گفت راست میگی دروغ بَده . و به همین راحتی نهی از منکر اتفاق افتاد


پ.ن: کتاب ریزش ها و رویش ها آقا مهدی همازاده