متن زیر، دریافتی است.


توی یه درمانگاهی بودیم که عموما افراد محجبه رفت و آمد می کنن و تعداد افراد بی بند و بار تقریبا صفره. خانمی رو دیدم که بچه بغل، پشت سر شوهرش داشت می رفت. شال آبی رنگش زیر چادر تکون خورده بود و یقیه مانتوشو نپوشونده بود و بدن خانم مشخص بود. با لبخند طرفش رفتم و گفتم ببخشید عزیزم شالت تکون خورده بدنت پیداس! و خودم با شالش یقیه اش رو پوشوندم. تشکری کرد و رفت که شوهرش سر برگردوندو با داد گفت: ول کن بیا! اه!


پ.ن: همچنین بخوانید +